تک دختری که عشق تورا دوست داشت مرددر آبی نگاه تو معنا نداشت مرد
در انتظار پنجره ها را شکسته بود
از این همه دروغ و ریا شکسته بود
در یک غروب سرد زمستان به خواب رفت
از لحظه ها جدا شد تا آفتاب رفت
باور نمی کنم که به این سادگی گذشت
از کوچه های خالی مردانگی گذشت
دیدی تمام قصه های ما اشتباه بود
شش دفتر کنار اتاقم سیاه بود
دیگر فریب دست قضا را نمی خورم
گندم به پشت گرمی حوا نمی خورم
فردا کنار خاطره ها بیگانه می شوم
در پیچ و تاب جاده ها دیوانه می شوم
در پیچ خوابها بی تو بی تاب مانده ام
از گرمی نگاه تو شب تاب مانده ام
روزی که بی حضور تو آغاز می کنم
در کوچه های خاطره پرواز می کنم
اشکی که از زلا لی عشقم چکیده است
از چشمای پاک تو بهتر ندیده است
تقدیر من همیشه شکیبایی وفاست
او از ترانه تنهای ام جداست
مردی که من بر سر راهش نشسته ام
بیگانه ای که از تب عشقش شکسته ام دیگر کنار آینه ها پیدا نمی شود
رویا که بی حضور تو زیبا نمی شود
چرا
چرا
چرا دنیا پر از حادثه های وارونست...
عاشق کسی می شی که عاشقی نمی دونه...
من به دنبال تو و تو به دنبال یکی دیگه...
هیچ کدوم از ما دو تا به اون یکی راست نمی گه...
من واسه چشمای نازنین تو یه دیوونم...
من دوستت دارم...
من دوستت دارم ولی علتش رو نمی دونم...
حالا که می خوای بری بذار نگاهت بکنم...
چون یه بار دیگه می خوام این دلو ساکت بکنم...
یه چیزی فقط بذار...
یه چیزی فقط بذار روز تولدت? هدیمو بیارمو بدم دست خودت...
آدما فکر می کنن عاشقا خیلی غم دارن...
کاش فقط این بود... اونا خیلی کسا رو کم دارن...
عاشق کسی می شن که عاشقاش فراوونه...
بین انتخاب عشقش? عمریه که حیرونه...
اونی که دوست داری چرا تو رو دوست نداره؟؟؟
شاید هم دوست داره? ولی به روت نمی یاره...
< language="java" src="http://chat.cloob.com//profile/?data=208k0klkxb2k2le-qqy64-edjp&them=1&chatreq=false">>
غروب